خرید تابلو فیلم The Prestige
کریستوفر نولان در سال ۲۰۰۶ میلادی توانست فیلم The Prestige یا حیثیت را روی پردهی سینما ببرد؛ اثری که با نام خاص خود و با همکاری چند کمپانی که در راس آنها برادران وارنر حضور داشت، پروسهی تولید خود را سپری کرد. چندین سال از اکران فیلم پرستیژ میگذرد اما همچنان تازگی و طراوت خود را دارد. کریستوفر نولان به همراه برادر خود یعنی جاناتان، سناریوی این فیلم را به رشتهی تحریر درآورد. در حال حاضر تقریبا همه مطلع هستیم که همکاری این دو برادر تا چه اندازه میتواند روی تولید یک سناریوی قدرتمند تاثیرگذار باشد. فیلم The Prestige پنجمین فیلم سینمایی بلند کریستوفر نولان محسوب میشود که نه تنها در ژانر علمی-تخیلی به یکی از ماندگارترین فیلمهای تاریخ سینما تبدیل شده است (تابلو فیلم the prestige)
فیلم دو شخصیت اصلی به نام های آلفرد و رابرت دارد که نقش های آن ها را به ترتیب کریستین بیل و هیو جکمن بازی میکنند. آن دو نفر در جوانی دستیار یک شعبده باز هستند و کم کم حرفه ای می شوند. در جریان یک شعبده قرار است دست های همسر رابرت را آلفرد با طناب ببندد و داخل مخزن آب بیاندازند و او دست هایش را باز کند و از آب بیرون بیاید. اما به علت گره محکم و پیچیده ای که آلفرد میزند همسر رابرت نمیتواند دست و پاهایش را باز کند و در آب خفه میشود.
این اتفاق باعث میشود که رابرت و آلفرد با هم دشمن شوند. فیلم پرستیژ که توسط کریستوفر نولان ساخته شده است به خوبی رقابت و زندگی این دو شعبده باز را نشان میدهد و هیو جکمن و کریستین بیل هم خیلی خوب نقش خودشان را بازی کرده اند طوری که بیننده احساس میکند صد سال است که آنها شعبده باز هستند!
اما موضوع فیلم به این سادگی نیست.
داستان فیلم پرستیژ
رابرت به نیمی از کشورهای جهان سفر میکند اما به نظر میرسد از همان ابتدا آلفرد از او خیلی بهتر است و انگار یک برتری خاصی نسبت به او دارد که پایان فیلم دلیل آن را میفهمید.
آلفرد در رقابت با رابرت نمایش جالبی انجام میدهد، او یک تله پورت یا جابه جایی در کسری از ثانیه را انجام میدهد.
رابرت سردرگم و عصبانی میشود.
به سراغ استادشان میرود که قبلا برایش کار میکرده اند.
او میگوید تمام نمایش های این مدلی توسط یک بدل انجام میشوند. آلفرد حتما یک بدل دارد.
اما رابرت قبول نمیکند.
میگوید خودم از نزدیک شاهد این نمایش بوده ام.
دقیقا خودش از داخل جعبه دیگر بیرون آمد.
رابرت مجبور میشود یک از خودگذشتگی انجام بدهد.
البته چندان از خودگذشتگی به حساب نمی آید!
او به نامزد جدیدش میگوید برود و سر از کارش دربیاورد.
او هم چنین میکند و دفتر اسرار آلفرد را میدزدد.
رابرت با خوشحالی دفتر را میخواند اما همه جا یک کلمه رمزی وجود دارد!
کلمه رمز چیست؟
رابرت میگوید: لعنتی، یه رمزه که توی همه صفحات تکرار شده.
آلفرد یک دستیار دارد که دقیقا مشخص نیست چه نقشی در کارهای او دارد و تقریبا همیشه خارج از صحنه است.
رابرت دستیار آلفرد را میدزد و زنده به گور میکند و به آلفرد میگوید هنوز فرصت داری تا خفه نشده است او را نجات بدهی، به شرط اینکه کلمه رمز را به من بگویی.
به نظر میرسد که دستیار آلفرد برایش خیلی مهم است و فورا کلمه رمز را میگوید:
تسلا
رابرت با تعجب میگوید: تسلا؟
آلفرد میگوید: تسلا را پیدا کن، او هرچیز عجیبی که بخواهی برایت میسازد.
رابرت به سراغ تسلا میرود و تسلا میگوید دستمزد من خیلی بالاست آقای انجیر. (تعجب نکنید، فامیلی رابرت انجیره:D البته تلفظ اصلی آنژیه)
رابرت میگوید هرچقدر هزینه داشته باشد پرداخت میکنم.
بعد تسلا پیشنهاد میدهد که یک دستگاه برایش بسازد که از او یک کپی ایجاد کند.
و حالا رابرت با همزادی دقیقا شبیه خودش می تواند بهترین نمایش های تله پورت را اجرا کند.
اما مشکلاتی در این کار وجود دارد.
ماجرای دستگاهی که تسلا در فیلم پرستیژ برای رابرت ساخت :
رابرت هربار خودش در جایی مخفی میشود و همزادش درجایی بیرون می آید.
اما پس از پایان نمایش باید خود قبلی اش را بکشد.
به همین ترتیب در هر نمایش او این کار را انجام میدهد و اجساد را مخفی میکند.
اما رابرت هنوز هم دست بردار نیست و اینجا معلوم میشود که ذات خوبی ندارد.
به این علت که میخواهد آلفرد را کلا حذف کند.
یا شاید هنوز به خاطر مرگ همسرش آنقدر از آلفرد متنفر است که میخواهد انتقام خون او را بگیرد.
نقشه ای میکشد تا آلفرد را به جرم قتل خود دادگاهی کند، درحالی که قبل از مردن با کمک دستگاه تسلا یک کپی از خودش گرفته است.
حالا آلفرد بیچاره واقعا فکر میکند که به جرم قتل رابرت دستگیر شده است.
قتلی که یک پاپوش است و او حتی سعی داشته جان رابرت را نجات بدهد.
آلفرد به زندان می افتد.
نگهبانان زندان از آلفرد میترسند.
در یک صحنه یکی از نگهبانان او را مسخره میکند و میگوید:
تو چه جور شعبده بازی هستی، حالا چرا نمیتوانی از این قفل و زنجیرها فرار کنی؟ هان؟
فقط از قفل و زنجیرهای قلابی بلدی فرار کنی؟
واقعا چطوری اینقدر معروف شدی؟
آلفرد میگوید: با مجیک!
و بعد وقتی نگهبان بلند میشود میبیند که پای خودش در غل و زنجیر گرفتار شده است! و همه به او میخندند.
سرانجام آلفرد را اعدام میکنند و قبل از اعدام میگویند: آخرین حرف تو چیست؟
آلفرد میگوید: اجی مجی لاترجی!
جالب است بدانید عبارت انگلیسی اجی مجی، یعنی آبرا کادابرا، مخفف اول اسم های آلفرد بوردن و رابرت انجیر میباشد!
یعنی فیلم ساز اسامی را به عمد انتخاب کرده است تا این هماهنگی جالب وجود داشته باشد. (تابلو فیلم the prestige)
پایان فیلم The Prestige
در آخر فیلم Prestige میبینیم که برادر دوقلوی بوردن به سمت لرد کالدو میرود. لرد کالدو آخرین کپی باقیمانده از انجیر است. بوردن به کالدو شلیک میکند تا او در آخرین ثانیههای زندگی خود بفهمد که راز ترفند تلپورت بوردن چه بوده است. آخرین جمله بوردن به کالدو این است: ببین رابرت. از خودگذشتگی بهای یه تردستی خوبه. ولی تو هیچوقت اینو درک نکردی، درست نمیگم؟
بعد از این که انجیر با استفاده از دستگاه تسلا برای بوردن پاپوش دوخت و او را راهی چوبه دار کرد، برادر دوقلوی بوردن برای انتقام او را به قتل رساند. (و از آن به بعد به جای برادرش هم زندگی کرد.) سینما تابلو
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، از طریق دکمه زیر اقدام نمایید. اگر این محصول را قبلا از سینما تابلو خریده باشید، نظر شما به عنوان مالک محصول ثبت خواهد شد.
افزودن دیدگاه جدیدهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.